علی اکبری در روزنامه كيهان با تيتر«عصر یخبندان اروپا، نتیجه ضربه متقابل ایران» نوشت:
استراتژیستها در هنگام بحث در خصوص راهبردهای تقابلی دولتها با یکدیگر، دو وضعیت را بر میشمارند؛
حالت اول: تقابل قوی و ضعیف. در این وضعیت هیچ گاه کشور ضعیف و فاقد توانایی، خود را درگیر جنگ نکرده و در صورت بروز جنگ سعی مینماید با پذیرش صلح (در واقع پذیرش خواستههای دولت غالب و برتر) خود را از جنگ و نابودی رهایی بخشد. کشور قوی نیز تمایل دارد بدون بروز جنگ، خواستههای خود را تحمیل نماید؛ بنابراین درخواست صلح و سازش طرف ضعیف را در ازای تحمیل شروط خود میپذیرد؛ مگر اینکه سیاست و راهبرد نابودی و تغییر دولت ضعیف را در دستور کار قرار داده باشد که در چنین شرایطی با قبول هزینههای اندک احتمالی، حریف را نابود خواهد کرد. در این وضعیت، دولت ضعیف همواره در ترس و خوف نابودی و حمله دشمن بوده و در واقع امنیت روانی نخواهد داشت و بردگی را به عنوان یگانه راه زندگی و ادامه حیات خود خواهد پذیرفت. آنچه در برخی از کشورهای مرتجع منطقه و نظام طاغوت در تعامل با آمریکا و نظام سلطه وجود داشته و دارد، از همین منظر قابل تفسیر است.
حالت دوم: توازن قدرت. در این حالت هیچ کدام از دو طرف تفوق کلی و اساسی بر یکدیگر ندارند بلکه با درجهای از قدرت در بخشهای مختلف از قبیل نظامی، اقتصادی، امنیتی و... در مقایسه با یکدیگر دارای برتری یا ضعف میباشند. در این حالت وقوع جنگ باعث برتری و پیروزی هیچ کدام از دو طرف نبوده و تنها باعث تخریب و نابودی زیرساختهای دو طرف و نهایتاً برگشت به حالت اول یعنی زندگی مسالمتآمیز در کنار یکدیگر خواهد بود. در این وضعیت، کشورها به جای حمله و جنگ، معمولاً تلاش دارند در گام اول در این توازن دخالت کرده و آن را تغییر دهند. در واقع هر کدام از طرفین تلاش میکند با ارتقای سطح توانایی خود به بخش اول ارتقا یابد؛ یعنی خود را به واقع برتر از طرف مقابل نماید و به حالت یک کشور قوی و یک کشور ضعیف برسد تا بتواند بدون وقوع جنگ خواستههای خود را بر دیگری تحمیل کند. برای وصول به این مقصود دو راهبرد اساسی در دستور کار قرار خواهد گرفت. تخریب حریف با ابزار مختلف به عنوان نگاه بیرونی و تقویت زیرساختهای داخلی در بخشهای گوناگون اقتصادی، نظامی و... به عنوان نگاه داخلی.
این دستهبندی کلی بر روی کاغذ قابل فهم و درک است لیکن در هنگام عمل، درک واقعی و مقایسه قدرت دو کشور که مبنای اتخاذ رویکرد دولتها خواهد بود به این آسانی نخواهد بود. تهیه مناسب و صحیح «برآورد راهبردی حریف» در عین شناسایی کامل توان خودی عامل اصلی برای تشخیص خواهد بود. به عنوان مثال بر روی کاغذ، تصور آمریکا این بود که ایران ضعیف با حمله صدام که توسط نظام سلطه تقویت شده و حمایت میگردید، نابود خواهد شد؛ لیکن در صحنه عمل، اشتباه محاسباتی آمریکا مشخص گردید. این اشتباه محاسباتی را دولتمردان آمریکا و نظام سلطه بارها انجام دادهاند و هنوز که هنوز است این اشتباه را تکرار میکنند.
البته به نظر میرسد برخی از سیاستمداران غربی، وضعیت محاسباتی خود را تغییر داده و وضعیت نظام سلطه و ایران را از حالت اول (قوی- ضعیف) به وضعیت دو قدرت متقابل و متساوی تغییر دادهاند- همین مسئله مؤید پیروزی ایران اسلامی و پیشرفت همه جانبه کشور و صحیح بودن مسیر حرکت انقلاب و مردم تاکنون میباشد- و راهبردهای انتخابی را نیز بر همین مبنا انتخاب مینمایند؛ یعنی تلاش برای تضعیف طرف مقابل (ایران) و تغییر وضعیت به حالت ضعیف- قوی تا بتوانند به نابودی ایران اسلامی بیندیشند. بر همین اساس شاهد راهبردهایی از قبیل تحریم، منزوی کردن ایران، خرابکاری، ممانعت از دستیابی ایران اسلامی به دانش و فناوری نوین و... از سوی نظام سلطه هستیم. نظام سلطه امید دارد با حرکت رو به جلوی خود از یک سو و متوقف کردن قطار پیشرفت ایران اسلامی از سوی دیگر، در سالهای آتی شاهد ایران ضعیف و غرب قوی باشد تا بتواند ایران اسلامی را محو و نابود سازد. بر همین اساس است که اوباما از متوقف کردن پیشرفت هستهای کشورمان به عنوان بزرگترین دستاورد خود یاد میکند.
اما آنچه نظام سلطه از آن غفلت کرده و یا به منظور جنگ روانی و وادار کردن سیاستمداران ایرانی به اشتباه محاسباتی، ذکری از آن نمیکند، راهبردهایی مقابلهای است که ایران اسلامی میتواند برای مقابله با راهبرد دشمن اتخاذ نماید. حریف سعی دارد وانمود کند که دست ایران بسته است و چارهای جز تسلیم ندارد. این محاسبه همیشگی کفر و باطل است. دشمنان حق و حقیقت دست خدا را بسته دانسته و اعلام میکردند «یدالله مغلوله» در حالی است که دست خدا هیچ گاه بسته نبوده و نخواهد بود. این انقلاب با روح خدا به وجود آمد و به فرموده امام خامنهای همواره دست غیب
] که همان دست خدا است[ حافظ این انقلاب بوده است. یدالله با جماعت است و این ملت در بیست و دوم بهمن ماه نشان داد که همچنان با وحدت و یکپارچگی بر اصول خود پافشاری و استقامت میکند، و همین موضوع نشان از آمادگی ایران برای مقابله با راهبرد دشمن دارد. اکنون ایران اسلامی با چند انتخاب راهبردی، به مقابله با اقدامات نظام سلطه پرداخته و نشان داده است توانایی مهار و شکست راهبرد دشمن را دارد و در واقع این ایران اسلامی است که تلاش دارد خود را قدرت و طرف برتر در مقابل با غرب قرار داده و نظام سلطه را به تمکین در برابر خواستههای خود مجبور نماید. در مرحله کنونی ایران اسلامی در برخی از حوزهها به ظرفیت بازدارندگی رسیده است. به عنوان نمونه در بخش نظامی حریف جرأت و جسارت آزمودن این راهبرد و زدن ضربه را ندارد چرا که از تبعات اقدام متقابل ایران آگاه است. در برخی دیگر از بخشها نیز به خصوص موضوع اقتصاد که متأسفانه به دلایلی ایران اسلامی توانایی راهبرد بازدارندگی را ندارد، سیاست ضربه متقابل در دستور کار ایران قرار گرفته است.
رهبر معظم انقلاب در جمع کارکنان نیروی هوایی ارتش فرمودند «انشاءالله در بیست و دوم بهمن، ملت ایران نشان خواهد داد کسی که ملت ایران را بخواهد تحقیر کند، با ضربه متقابل ملت ایران مواجه خواهد شد.» (19 بهمن 1393).
در تعریف راهبرد «ضربه متقابل» باید اشاره داشت حریف ضربه اولیه را وارد میکند به این گمان که طرف مقابل قدرت مقابله ندارد لیکن این محاسبه دشمن بر پایه اشتباه بوده است و ناچار باید ضربه متقابل ایران را دریافت و تحمل نماید. در این چند ساله اروپا بر پایه اشتباه محاسباتی به دنبال آمریکا به راه افتاده و سیاست تحریم ایران را در پیش گرفته است؛ لیکن باید مراقب ضربه متقابل ایران باشد. تحریم انرژی اروپا مسئلهای نیست که اروپا توانایی تحمل آن را داشته و نسبت به آن بیتفاوت باشد. «ملت ایران هم میتواند تحریم کند؛ این را بگوییم که اگر بنای بر تحریم باشد، در آینده این ملت ایران است که آنها ]اروپا[ را تحریم خواهد کرد. بیشترین سهم گاز دنیا در اختیار ما است، مال ملت ایران است؛ گازی که یک انرژی بسیار مهم و اثرگذاری است و دنیا به آن احتیاج دارد و همین اروپای بیچاره احتیاج به این گاز دارد، این گاز در اختیار ما است؛ ایران بیشترین سهم گاز موجود در دنیا را فعلاً- تا حد اکتشافات فعلی در ایران- دارد؛ مجموع نفت و گاز را هم که حساب کنیم، باز بیشترین اندازه نفت و گاز بر روی هم را جمهوری اسلامی ایران دارد؛ ما تحریم میکنیم آنها را در وقتی که مناسب باشد؛ و جمهوری اسلامی میتواند این کار را بکند.» (29 بهمن 1393).
علاوه بر راهبرد تحریم انرژی در آینده، در وضعیت کنونی در صورت همراهی ملت برای تحریم کالای خارجی و استفاده از کالاهای تولید داخل، علاوه بر افزایش اشتغال در داخل و تقویت زیرساختهای اقتصادی کشور و بیثمر ساختن راهبرد دشمن در تحریم کشورمان، شرکتهای خارجی و به خصوص اروپایی، یک بازار گسترده حدود هشتاد میلیونی را از دست خواهند داد که باعث ورشکستگی بسیاری از شرکتهای اروپایی خواهد شد.
نباید از یاد برد که اروپا اکنون روسیه را نیز تحریم نموده است و چنانچه ایران و روسیه به این توافق برسند که اروپا را اکنون و یا در آینده مورد تحریم قرار دهند، اروپا از هم اکنون باید خود را برای عصر یخبندان آماده سازد. حتی اگر روسیه نیز سیاستی بر تحریم گاز اروپا نداشته باشد با توجه به کاهش ذخایر این کشور و از سوی دیگر افزایش تقاضای انرژی در جهان طی سالهای آتی، ایران اسلامی به تنهایی میتواند با توجه به ذخایر انرژی خود، اروپا و حتی جهان را با مشکل مواجه سازد. تحریم کنونی ایران توسط اروپا، شاید ایران را با مشکل و سختی مواجه سازد لیکن تنها یک مصدومیت و مجروحیت برای ایران خواهد داشت که با گذشت زمان و دستیابی ایران به خودکفایی درونی، ترمیم و بهبود خواهد یافت؛ اما آیا دولتهای اروپایی برای جلوگیری از نابودی خود در صورت تحریم انرژی از سوی ایران، چارهای خواهند یافت؟
ضرورت فهم منطق مذاکره
دکتر ناصرهادیان استاد دانشگاه کلمبیا در روزنامه ايران نوشت:
مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 به اعتبار آنکه اعضای جدیدی از مدیران ارشد ایرانی و امریکایی به آن پیوستهاند فضای تازه و بیسابقهای را تجربه کرد. حضور علیاکبر صالحی به عنوان رئیس سازمان انرژی اتمی ایران در نشست جاری ژنو، حکایت از آن دارد که دامنه گفتوگوها به جزئیترین مباحث فنی کشیده شده است.
طرفین میخواهند با بررسی و طبعاً حل و فصل آنها، زمینه لازم و کافی را برای حصول توافق نهایی مهیا سازند؛ توافقی که پیرو نظر رهبر معظم انقلاب باید یک مرحلهای، جامع و مصون از تفسیرپذیری باشد. این دور از مذاکرات فشرده، تاکنون به حل و فصل بسیاری از اختلافها در موضوعات مختلف منتهی شده است اما به رغم این پیشرفتها چند چالش مهم همچنان حل نشده روی میز باقی مانده است. یکی از محورهای اختلاف، به موضوع تعداد سانتریفیوژها و میزان غنیسازی آنها باز میگردد. نقطه اختلاف دیگر، ناشی از تفاوت دیدگاه طرفین پیرامون مدت زمان لازم برای عادیسازی پرونده هستهای ایران و نیز نحوه رفع تحریمها در دامنه زمانی تعیین شده است. آنگونه که از موضعگیری مذاکرهکنندگان برمیآید، اختلافها گو اینکه جدی هستند اما عمق و دامنه تفاوت نظرها، در حدی نیست که الزاماً و فینفسه به ناکامی مذاکرات منجر شوند.
با وجود این، خطراتی که در کمین مذاکرات است جدی هستند. منشأ برخی تهدیدها، بازیگران خارج از مذاکره هستند؛ بازیگرانی مانند اسرائیل و عربستان که انگیزه فراوانی برای کارشکنی در روند حصول توافق هستهای دارند و تمام ظرفیتهای خود را برای به بنبست کشاندن مذاکرات فعال کردهاند. نگرانی از ارتقای جایگاه منطقهای و جهانی ایران از یک سو، و ماهیت ستیزهجویانه دیپلماسی آنها از سوی دیگر، ملغمهای ساخته که بازیگران خارجی را به تلاش حداکثری برای بازگرداندن مذاکرات به نقطه صفر سوق میدهد. تندروهای داخلی در کشورهای دخیل در چرخه مذاکره هم میکوشند مسیر دستیابی به توافق را آکنده از سنگلاخ و به این ترتیب مسدود کنند و در صورت امکان، مذاکره کنندگان را وادار سازند با دست خالی به پایتختهای خود بازگردند. جای خوشبختی است که تا کنون مذاکرهکنندگان و مقامات مافوق آنان در پایتختهایشان، توانستهاند مخاطرات خارجی را مهار کنند و مخاطرات داخلی را تحت کنترل در آورند و گفتوگوها را روی ریل چانهزنی منطقی پیش ببرند.
بخش دیگری از اهمیت دور تازه مذاکره، در هدفگذاری ایران برای رسیدن به توافق نهایی یک مرحلهای است. سکانداران دیپلماسی کشورمان نیک میدانند که اگر توافق نهایی را بدون توجه به جزئیات نهایی کنند، راه برای تفسیرهای مختلف در آینده باز میماند و همین کاستی، زمینهساز بروز اختلافهایی خواهد شد که فرجام آن نامشخص و هزینه تحمیلیاش، بالا خواهد بود. هدف تلاشی که اکنون در جریان است، دستیابی به یک توافق کلی با لحاظ همه جزئیات است. برای رسیدن به این هدف، تکنیکهای مختلفی وجود دارد که در زمره «استراتژی مذاکره» جای میگیرد و با آنچه «استراتژی هستهای» نامیده میشود، متفاوت است. در «استراتژی هستهای»، مقامات ارشد نظام درباره خطوط قرمز و محتوای امتیازاتی که رد و بدل شدن آنها مجاز است، تصمیمگیری میکنند و تیم مذاکره کننده، مجری این دستورالعمل است اما در «استراتژی مذاکره»، تیم مذاکره کننده پیرامون روش گفتوگو با طرف مقابل برای تحقق «استراتژی هستهای»، تصمیمگیری میکند. مواردی از قبیل اینکه مذاکرات چگونه شروع شود، اولویتبندی امتیازاتی که طرفین رد و بدل میکنند و... در حوزه «استراتژی مذاکره» قرار دارند. قصور و عجز در فهم دقیق تفاوت میان «استراتژی هستهای» با «استراتژی مذاکره»، نکتهای است که موجب انتقادهای ناروا و اتهامزنی بی اساس منتقدان تندرو به تیم مذاکرهکننده شده است.
به اندازه کافی هوای هم را نداریم
سیدعلی محقق در روزنامه ابتكار نوشت:
دو هفته پیش ﺩﺧﺘﺮی ﺑﯿﺴﺖﺳـــﺎﻟﻪ به نام «ﺍُﺯﮔــﻪﺟﺎﻥ ﺍﺻﻼﻥ»، در یکی از شهرهای ترکیه ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﻧﻨـــﺪﻩ یک مینی بوس ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳید. براساس شـواهد راننده خودرو قصد تجاوز به این دختر جوان را داشته که با مقاومت ﺍُﺯﮔﻪﺟﺎﻥ، مرد مهاجم او را ﺑﺎ ﺿﺮﺑﺎﺕ ﭼﺎﻗﻮ ﻭ ﻣﯿﻠﻪ ﺁﻫﻨﯽ ﮐﺸت. ﺟﻨــﺎﺯﻩ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺍُﺯﮔﻪﺟﺎﻥ ﺍﺻﻼﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ در ﺟﻨﮕل ﭘﯿﺪﺍ شد.
با انتشار خبر این جنایت، تا چندین روز شهرهای ترکیه عرصه تجمعات گسترده در اعتراض ﺑﻪ جنایت، خشونت و تجاوز علیه زنان بود. مردم ترکیه ﺭﻭﺯ وقوع این جنایت را « ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ ﺳﯿﺎﻩ» ﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ترک ﺩﺭ ﻋﺰﺍﯼ ﺍﺯﮔﻪﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺑﻪ ﺧشونت ﻋﻠﯿﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﺳﯿﺎﻩ ﺑﻪ ﺗﻦ ﮐردﻨد. ﺩﺭ ﺷﺒﮑﻪﻫﺎﯼ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﮔﺴﺘــﺮﺩﻩﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ و همچنان این جنایت و واکنش های عمومی به آن موضوع اصلی صفحات شبکه های اجتماعی و رسانه های ترک زبان ﺍﺳﺖ. شبیه این حادثه و واکنش های پس از آن چند ماه پیش هم در هند اتفاق افتاد.
به فاصله کمی پس از اتفاقی که برای ﺍُﺯﮔﻪﺟﺎﻥ ترکیه ای رخ داد، جنایتی کاملا مشابه در یکی از شهرهای جنوب کشورمان اتفاق افتاد. چند روز پیش دختر دانش آموز ۱۷ ساله ای به نام عاطفه در بازگشت از کلاس زبان در مسیر خانه گم شد و صبح روز بعد جنازهش در روستایی در حاشیه شهر پیدا شد.
بر اساس اعلام خانواده، عاطفه در آخرین تماس خود گفته بود که سوار ماشین مسافرکشی شده و منتظر تکمیل مسافران خودرو است. عاطفه اما هیچ گاه به خانه نرسید. ساعتی بعد از آخرین تماس تلفنش از دسترس خارج و بعد از آن خاموش شد. اگرچه هنوز ردپایی از قاتل یا قاتلان به دست نیامده اما شواهد موجود شباهت این قتل و آنچه که به تازگی در ترکیه اتفاق افتاده است را به وضوح نشان میدهد. اینجا هم مرد یا مردانی متعرض دختر نوجوان و بی پناهی شدند و احتمالا چون در مقابل این تعرض از خود دفاع کرد به طرزی فجیع و جنایتکارانه با شلیک چند گلوله و ضربات چاقو به قتل رسید. به گفته منابع محلی و به استناد روایت ها و فرضیه های در دست بررسی مظنون اصلی این جنایت راننده یا سرنشینان خودروی مسافرکشی است که قرار بود عاطفه با آن به خانه برگردد...
مروری در صفحات حوادث رسانه ها در سالهای اخیر نشان میدهد که جنایت هایی مشابه آنچه که عاطفه ایرانی و ازگه جان ترکیهای را قربانی کرده در شهرهای مختلف کشور ما و کشورهای دیگر کم نیست و تاکنون دختران و زنان جوان زیادی قربانی چنین خشونتهایی شده اند. در هند، پاکستان و حتی در قلب اروپا و... نیز هر از گاهی جنایاتی از این دست اتفاق میافتد که از قضا پایه همه آنها خشونت مرگبار علیه زنان و دختران جوان است. یک دختر یا زن تنها در مسیر کار، مدرسه و یا دانشگاه تا خانه گرفتار مرد یا مردان جوانی میشود که از مردانگی و انسانیت فقط لباس و ظاهر را به ارث برده اند و دیگر هیچ. معمولا جزییات این خشونتها هم فارغ از جغرافیا و فرهنگ و نظام سیاسی اجتماعی جوامع در ایران، ترکیه، هند و... بسیار شبیه به هم است.
با وجود این شباهتها اما واکنشهای اجتماعی از اینجا تا آنجا یکسان نیست و زمین تا آسمان تفاوت دارد. یک جا همدلی و انسجام اجتماعی در بالاترین سطح خود را نشان میدهد و حساسیت جامعه به مسائلی از قبیل امنیت اجتماعی شهروندان و به خصوص زنان را به رخ میکشد و جایی دیگر به جز سکوت و انفعال و پچ پچ های آزاردهنده، از کنش و واکنشی از سوی بدنه جامعه خبری نیست. معلوم نیست راز این سکوت و بی تفاوتی فعالان اجتماعی و انفعال رسانه ها و حتی شبکه های اجتماعی در مواجهه با جنایاتی شبیه آنچه که بر عاطفه ها میرود چیست و چرا شهروندان موقع بروز حادثه برای یک هموطن در عرصه های عمومی، ترجیح میدهند که نقش ناظران بی طرف را ایفا کنند.
ایرانیان چه در فضای مجازی و چه در موارد خاصی در عرصه واقعی جامعه به واکنش های توده وار در قبال مسائلی سطحی و کم هزینه مانند اشتباه یک داور در مسابقات جهانی و یا مرگ یک سوپراستار داخلی یا خارجی و مواردی مانند آن اشتهار دارند. اما آنجا که حرف از لزوم ایفای مسئولیت اجتماعی شهروند در قبال شهروند و بدنه جامعه میشود و پای کمک به میان میآید این خصیصه رنـــــگ میبــازد و بی رنگ میشود. حتی در قبال حوادث تلخی مانند حادثه اخیر، نه تنها خبری از کنش گروههای موسوم به فعالان اجتماعی نیست که حتی از واکنشهای معمولی شهروندی در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی نیز خبری نمیشود.
شدت آسیب دیدگی و فقر عرصه عمومی جامعه درجاهایی دیگر حتی عریان تر از این خود را نشان میدهد. بسیار پیش آمده که به همدلی و همبستگی و همکاری افراد به عنوان اعضای یک پیکر و یک جامعه نیاز بوده است اما با واکنش های منفعلانه از جانب افراد جامعه مواجه میشویم. گاهی یکباره همبستگی اجتماعی مفقود و ناپدید میشود و فردگرایی منفعت طلبانه به اوج میرسد و هر فرد یا در بهترین حالت هر خانواده به تنهایی مجبور و ناگزیر بار سختی های اجتماعی را بر دوش میکشد.
بسیار پیش آمده است که شهروند بی پناهی در شلوغ ترین نقطه شهر و در مقابل چشم صدها رهگذر گرفتار یا قربانی یک حادثه یا یک خشونت عریان شده است اما در اوج حادثه هیچ دستی برای کمک به او دراز نمیشود و فرد قربانی خود را غریب و تنها، در محاصره دوربین موبایل به دستهایی میبیند که چونان بیگانگانی از کره ای دیگر، او را غرق به خون از دریچه چشم شیشه ای تلفن همراهشان دید میزنند.
نظر شما